زمان مطالعه: 6 دقیقه
فصل دوم «سیلو» (Silo) از راه رسیده و با خودش دنیایی از رازها و ماجراجوییهای تازه به همراه آورده. این سریال، که اقتباسی از رمانهای جذاب «هیو هاوی» (Hugh Howey) هست، با نگاه متفاوتش به دنیای آخرالزمانی و داستانی درباره بقا و حقیقت، تونسته توجه مخاطبان زیادی رو جلب کنه. حالا که فصل دوم سریال منتشر شده، وقتش رسیده که با هم نگاهی دوباره به این دنیای پیچیده بیندازیم و تفاوتهاش با کتابها رو بررسی کنیم. چه طرفدار پروپاقرص رمانهای «سیلو» باشین، چه تازه با این سریال آشنا شده باشین، این مقایسه میتونه دید بهتری نسبت به شخصیتها و داستان به شما بده؛ از اضافه شدن جزئیات جدید تو سریال گرفته تا روایت متفاوت شخصیتها و گسترش برخی موضوعات، بیایین با هم سفری دوباره به دنیای مرموز این سریال محبوب کتابهای پرفروشش داشته باشیم.
رمانهای «سیلو» نوشته «هیو هاوی»، یکی از آثار برجسته تو ژانر «علمی-تخیلی» (Science Fiction) بهشمار میان که با نگاه عمیقش به موضوعات بقا، حقیقت و سرکوب اجتماعی، تونسته جایگاه ویژهای بین مخاطبان پیدا کنه؛ این مجموعه که در ابتدا بهصورت «سریالی» منتشر شد، با استقبال زیادی روبهرو شد و در نهایت به یک «سهگانه» (Trilogy) تبدیل شد. در ادامه کتابهای «سیلو» رو با جزئیات بیشتری معرفی کردیم:
داستان «سیلو» از کتاب «پشم» شروع میشه، جایی که ما برای اولین بار وارد دنیای زیرزمینی و بستهای به اسم «سیلو» میشیم که هزاران نفر در آن زندگی میکنن؛ جایی که زندگی خارج از اون بهخاطر هوای سمی، غیرممکنه. اما همهچیز اونطوری که به نظر میرسه، نیست. این کتاب، داستان شخصیتهایی مثل «هالستون» (Holston) کلانتر «سیلو»، و بعدها «جولیت» (Juliette)، مهندس مکانیکی رو روایت میکنه که قدم در مسیر کشف رازهای این جهان بسته میذارن. «پشم» بیشتر بر کشف دنیای سیلو و قوانین سختگیرانه اون تمرکز داره و بهشدت تعلیق و هیجان رو در داستان خودش حفظ میکنه.
اسم کتاب اول «سیلو»، یعنی Wool، چند لایه معنایی داره که به عناصر مختلف داستان اشاره میکنه. یکی از دلایل اصلی به استفاده از «پشم» برای پاک کردن لنزهای دوربینهای بیرونی برمیگرده؛ لنزهایی که تصویر دنیای بیرون رو به ساکنان «سیلو» نشون میدن؛ این عمل، که توسط کسانی انجام میشه که به بیرون تبعید شدن، نمادی از فریب و تحمیل سرنوشت ظالمانه هست. این اسم نهتنها به این عمل اشاره میکنه، بلکه به کنایه، بازتابی از فریب و پنهان کردن واقعیتهایی هست که «سیلو» برای حفظ نظم خودش به کار میبره، درست مثل این جمله معروف: "پشم روی چشمها کشیدن" (Pulling the wool over someone’s eyes).
اما یک تئوری جالب دیگه هم درباره اسم کتاب وجود داره که بر اساس حروف اختصاری ساخته شده: W.O.O.L. ممکنه مخفف عبارتی مثل Willful Orderly Obedient Lives (زندگیهای خواسته، منظم و مطیع) باشه؛ این تفسیر به ماهیت کنترلی و فریبنده «سیلو» اشاره داره، جایی که مردم با اطاعت از قوانین سختگیرانه و پذیرش محدودیتها، نظم جامعه رو حفظ میکنن. این ترکیب معانی، اسم Wool رو به انتخابی عمیق و نمادین برای شروع داستان تبدیل کرده.
-
کتاب دوم: «تغییر» (Shift)
کتاب دوم، «تغییر»، پیشدرآمدی بر وقایع کتاب اول هست و داستان رو به گذشته میبره؛ این کتاب توضیح میده که چطور «سیلو» ساخته شده و چرا مردم مجبور به زندگی تو این محیط محدود شدن. در این کتاب، شخصیتهایی مثل «دونالد» (Donald) که یکی از مهندسان مسئول پروژه «سیلو» هست، به تصویر کشیده میشن. «شیفت» بیشتر به جنبههای سیاسی و اجتماعی این دنیا میپردازه و ابعاد جدیدی از دنیای «سیلو» رو به خواننده نشون میده.
کتاب سوم و آخر، «غبار»، داستانهای «پشم» و «تغییر» رو بههم متصل میکنه و به پایان میرسونه. این کتاب بیشتر روی شورش و تلاشهای شخصیتها برای فرار از «سیلو» و کشف دنیای بیرون متمرکزه. «جولیت» توی این کتاب نقش پررنگتری پیدا میکنه و تبدیل به نیروی محرکی برای تغییرات بزرگ در داستان میشه. «غبار» با پایانبندی نفسگیرش، سوالهای زیادی رو که از ابتدا توی ذهن مخاطب شکل گرفته بودن، جواب میده.
-
تفاوتهای کتاب و فیلم
-
شخصیت جورج ویلکینز در کتابهای سیلو اهمیت کمتری داره!
با اینکه «جورج ویلکینز» توی قسمت دوم سریال کشته میشه، اپل تیوی اون رو از طریق فلشبکها به شخصیت مهمی در مسیر «جولیت» تبدیل کرده. توی سریال، پیدا کردن قاتل «جورج» انگیزه اصلی «جولیت» برای قبول کردن پست کلانتر و کشف رازهای «سیلو» میشه؛ اما توی کتابها «جورج» بیشتر شبیه یه خاطره دور برای «جولیت» هست. داستان کتاب اشاره میکنه که «جولیت» و «جورج» یه زمانی باهم بودن و نحوه کشته شدنش رو هم توضیح میده، اما «جورج» بهاندازه سریال توی رشد شخصیتی «جولیت» تاثیر نداره. علت مرگ «جورج» هم توی کتابها با سریال فرق میکنه؛ توی رمانها، «جورج» هیچوقت با «آلیسون» برخوردی نداره و بهخاطر داشتن هارد دیسک ممنوعه کشته نمیشه. در عوض، مقامات «سیلو» بعد از اینکه متوجه میشن جورج قصد داره غیرقانونی معدن «سیلو» رو گسترش بده، اونو میکشن.
-
توجه بیشتر سریال به همکاری جولیت و هالستون.
قبل از اینکه «هالستون» از «سیلو» خارج بشه، توی سریال چندین سرنخ برای «جولیت» میذاره تا رازها رو کشف کنه؛ از جمله نشان کلانترش که کلمه «حقیقت» روی پشتش حک شده؛ سریال حتی یک قسمت کامل رو به همکاری «جولیت» و «هالستون» اختصاص میده. اما توی کتابها، تعاملات این دو شخصیت قبل از خروج «هالستون» بهندرت اشاره میشه و فقط در حد چند جمله گذرا هست.
-
«سندروم» توی کتابهای سیلو وجود نداره.
سندروم توی سریال «سیلو» یه مفهوم کاملاً جدید هست که توسط سازندگان سریال به داستان اضافه شده. این بیماری، که توی تابلوی بخش مکانیکی معرفی میشه، ممکنه در آینده به یکی از نکات اصلی داستان تبدیل بشه، چون معاون «بیلینگز» هم بهش مبتلاست. اما توی کتابها هیچ اشارهای به چنین بیماری یا شرایط مشابهی نشده.
-
اصطلاح «نگهبان شعله» توی کتابها نیست.
واژه «نگهبان شعله» که توی سریال استفاده میشه، توی کتابهای «سیلو» وجود نداره. هرچند کتابها به شورشهای گذشته و داستانهایی درباره شهروندانی که علیه مقامات شورش کردن اشاره میکنه، اما از این اصطلاح استفاده نمیکنه. سریال با معرفی این مفهوم و نشون دادن اینکه مادرهای «جولیت» و «جورج» از نگهبانهای شعله بودن، ارتباط عمیقتری بین «جولیت» و «جورج» ایجاد میکنه و خطرات بیشتری برای مسیر «جولیت» نشون میده.
-
دیدگاه واقعی هالستون نسبت به دنیای بیرون در کتابها مشخصه.
توی سریال، وقتی «هالستون» از سیلو خارج میشه، دنیای بیرون رو از طریق صفحهنمایش کلاه خودش میبینه؛ سریال حتی دیدگاه اولشخص هالستون رو نشون میده و مشخص میکنه که اون، مثل «آلیسون»، دنیای بیرون رو سبز و قابلسکونت میبینه. اما وقتی کلاه خودش رو برمیداره، سریال دیگه دیدگاه اون رو نشون نمیده و بینندهها رو در حالت شک و تردید رها میکنه که آیا دنیای بیرون سمی هست یا اینکه لباس خودش باعث مرگش شده. اما توی کتابهای «هیو هاوی»، هیچ ابهامی وجود نداره؛ به وضوح گفته میشه که دنیای بیرون سمیه و چیزی که «هالستون» از طریق صفحهنمایش میبینه، فقط یک شبیهسازی واقعیت مجازی هست.
- قتل مارنز و شهردار روث توی کتابها معما نیست.
در کتابهای «هیو هاوی»، جزئیات قتل معاون «مارنز» و شهردار «روث» از همون اوایل داستان مشخص میشه. کتابها از ابتدا نشون میدن که «برنارد» پشت همه اتفاقاته و نیازی نیست که خواننده منتظر یک افشاگری بزرگ بمونه. اما سریال «سیلو» با گمراه کردن مخاطب در مورد انگیزههای واقعی «برنارد» و نقش او در این قتلها، هیجان و پیچیدگی بیشتری به داستان اضافه کرده.
- اسپویلر صفحه نمایش خراب توی کتابها نیست.
توی قسمت سوم سریال، صفحهنمایش موجود در کافه سیلو خراب میشه و برای چند لحظه دنیای واقعی رو نشون میده. این صحنه یکی از بزرگترین افشاگریهای احتمالی سریال رو بهصورت پنهانی لو میده. علاوه بر این، نشون داده میشه که با وجود دیدن این خرابی، هیچکدوم از شهروندان سیلو جرئت نمیکنن دربارهاش صحبت کنن، چون از عواقب کنجکاوی میترسن. اما توی کتاب اول «سیلو»، ظاهر دنیای بیرون از همون ابتدا مشخصه، بنابراین چنین لحظهای وجود نداره.
از دنیای فانتزی محبوبتون بیشتر بخونین:
فانتزی مگ