برای محصولات بیشتر کلیک کنید.
هیچ محصولی پیدا نشد.
برای محصولات بیشتر کلیک کنید.
هیچ محصولی پیدا نشد.
بخش های دیگر مجله

فانتزی مگ

آخرین کامنت‌ها

سفر از بوستون تا سالت‌لیک؛ مرور کامل فصل اول لست آو آس

98 بازدید 56 لایک

زمان مطالعه: 4 دقیقه


وقتی آخرین بازمانده از ما (The Last of Us) برای اولین‌بار از HBO پخش شد، خیلی‌ها انتظار یه سریال زامبی‌محور دیگه رو داشتن؛ اما چیزی که دیدیم، فراتر از تصور بود، داستانی احساسی، خشن و پر از انتخاب‌های اخلاقی که هنوزم بعد از تموم شدن فصل اول، ذهن‌مون رو رها نکرده. حالا که قراره فصل دوم بالاخره بعد از دو سال پخش بشه، یه سؤال مهم پیش میاد:

واقعاً یادت هست چی شد؟ جوئل چرا اون تصمیم جنجالی رو گرفت؟ چرا الی اون‌قدر خاصه؟ تامی کجاست؟ 

اگه حتی یه ذره یادت رفته، نگران نباش! ما اینجا یه مرور سریع، خلاصه و مفید برات آماده کردیم؛ پر از نکاتی که واقعاً باید بدونی قبل از شروع فصل دوم.


  • دختر جوئل همون شب اول شیوع کشته شد و این زخم هنوز باهاشه

قبل از اینکه دنیا فرو بپاشه، جوئل یه پدر تنها بود و همه‌ی زندگیش دخترش سارا (Sarah) بود. تو همون شب اول شیوع، وقتی همه‌چی بهم ریخته بود، جوئل و سارا در حال فرار با یه سرباز روبه‌رو شدن. علیرغم اینکه سارا هیچ نشونه‌ای از آلودگی نداشت، سرباز به دستور بالا بهشون شلیک کرد. سارا تو آغوش جوئل جون داد. اون شب نه فقط سارا، بلکه نقطه‌ی امید و انسانیت جوئل هم کشته شد. همین خاطره‌ست که باعث می‌شه جوئل تو فصل اول نتونه به کسی وابسته بشه و وقتی الی وارد زندگیش می‌شه، اون زخم دوباره شروع به سوختن می‌کنه.

  • عفونت کوردیسپس چطوری کار می‌کنه؟ زامبی نیست، ولی بدتره!

یکی از چیزهایی که The Last of Us رو از بقیه‌ی داستان‌های آخرالزمانی جدا می‌کنه، نوع زامبی‌هاشه؛ چون واقعاً به اون معنی و مفهموم زامبی سنتی مثل فرنچایزهایی مثل مرده‌های متحرک (Walking Dead) نیستن. اینجا پای یه قارچ واقعی به اسم کوردیسپس (Cordyceps) وسطه، یه نوع قارچ انگلی که توی طبیعت هم وجود داره و می‌تونه رفتار مورچه‌ها رو کنترل کنه. توی سریال، این قارچ جهش پیدا کرده و با گرم‌تر شدن زمین، تونسته بدن انسان رو هم آلوده کنه. عفونت مغزی کوردیسپس (CBI) بعد از وارد شدن به بدن، به مغز حمله می‌کنه، رفتار فرد رو کنترل می‌کنه و کم‌کم بدنش رو تغییر می‌ده. مرحله‌به‌مرحله، فرد آلوده:

  • کنترل خودشو از دست می‌ده،

  • پرخاشگر می‌شه،

  • قارچ از پوستش میزنه بیرون،

  • و در مراحل نهایی، کلاً هویتش نابود می‌شه.

از بیرون ممکنه زامبی به‌نظر برسه، ولی از درون، یه بدن تسخیرشده‌ست که هنوز زنده‌ست، فقط دیگه خودش نیست... و بدتر از همه؟ هیچ درمانی براش وجود نداره.

  • بیشتر بازمانده‌ها توی مناطق قرنطینه زندگی می‌کنن ولی اونجا هم خبری از آسایش نیست

بعد از شیوع عفونت، دولت آمریکا مناطقی تحت کنترل نظامی به اسم مناطق قرنطینه ساخت. این مناطق دیوارکشی‌شده بودن و با نظم و اسلحه اداره می‌شدن. فقط کسایی که آلوده نبودن اجازه داشتن اونجا زندگی کنن. اما این زندگی، یه زندگی آروم و نرمال نبود. مردم مجبور بودن برای بقا هر کاری بکنن، از کارهای طاقت‌فرسا تا زندگی با جیره‌ی غذایی محدود و نظارت نظامی سنگین.

خلاصه‌اش اینکه: توی مناطق قرنطینه زنده می‌مونی، ولی واقعاً زندگی نمی‌کنی. در عین حال، خیلی‌ها هم بیرون از این مناطق زندگی می‌کردن. بعضی‌ها توی گروه‌های خطرناک و وحشی، بعضی‌ها هم توی جوامع کوچیک ولی باثبات مثل جکسون. جوئل و الی توی سفرشون هم با آدم‌خوار روبه‌رو شدن، هم با آدم‌های عادی و مهربون و همین باعث شد همیشه مرز بین دشمن و دوست، مبهم باقی بمونه.

  • از بوستون تا سالت‌لیک؛ یه سفر جاده‌ای آخرالزمانی

یکی از چیزهایی که شاید یادت رفته باشه، اینه که فصل اول The Last of Us فقط درباره‌ی شخصیت‌ها نبود؛ خودِ مسیر سفر هم به اندازه‌ی کاراکترهای اصلی، مهم بود. ماجرای جوئل و الی، یه سفر پر پیچ‌وخم بود که از شرق آمریکا شروع شد و تا غرب ادامه پیدا کرد. داستان از یه منطقه‌ی قرنطینه توی بوستون (Boston) شروع می‌شه. جایی که جوئل با بی‌میلی قبول می‌کنه الی رو از اونجا قاچاقی ببره بیرون تا تحویل گروه فایرفلای (Fireflies) بده. اما این "تحویل ساده" تبدیل می‌شه به یه سفر چندماهه که پر از خطر، فقدان، و نقطه‌عطف‌های احساسیـه:

  • توی راه از کانزاس‌سیتی (Kansas City) رد می‌شن، جایی که درگیر شورش‌ها و کمین گروه‌های آدمکش می‌شن.

  • بعدش می‌رن به جکسون (Jackson)، اون‌جا برای اولین بار جوئل، سعی میکنه الی رو متقاعد کنه تا با کسی دیگه ادامه بده، چون از شکستن دوباره می‌ترسه.

  • به دانشگاه کلرادو (University of Eastern Colorado) می‌رن، اما اون‌جا جوئل زخمی می‌شه و تا مرز مرگ پیش می‌ره.

  • و در نهایت، می‌رسن به بیمارستانی در سالت‌لیک‌سیتی (Salt Lake City)؛ پایگاه اصلی فایرفلای‌ها.

 این مسیر فقط جغرافیایی نیست، مسیرِ رابطه‌ی این دو نفر هست؛ از یه ماموریت کاری، تا یه رابطه‌ی عمیق پدر-دختری. از بی‌اعتمادی کامل، تا فداکاری مطلق. فصل دوم قراره همین مسیر رو ولی این بار با تنش، سؤال‌های اخلاقی و شاید حتی انتقام، ادامه بده.

  • دلیل ایمنی الی یه اتفاق نادر موقع تولدشه

الی تنها کسیه که به عفونت کوردیسپس (Cordyceps) مقاومه؛ ولی این مقاومت از کجا میاد؟ طبق سریال، مادر الی لحظاتی قبل از زایمان توسط یه فرد آلوده گاز گرفته می‌شه و همون موقع، با چاقوی آلوده بند ناف الی رو می‌بره. یعنی الی از همون اول، مقدار کمی از قارچ رو دریافت کرده، نه اون‌قدر که بیمار شه، اما اون‌قدر که بدنش یاد بگیره باهاش کنار بیاد. همین باعث شده بدن الی با قارچ مثل یه چیز آشنا رفتار کنه، نه دشمن. برای همینم، فایرفلای‌ها باور دارن خون اون می‌تونه کلید ساخت واکسن باشه.

  •  فایرفلای‌ها (Fireflies) چرا به وجود اومدن؟

بعد از اینکه عفونت کوردیسپس دنیا رو به آشوب کشید، دولت آمریکا برای کنترل اوضاع، یه ساختار نظامی شدید راه انداخت. مناطق قرنطینه تحت فرمان ارتش و سازمان فدرا (FEDRA) قرار گرفتن، با قوانین سخت‌گیرانه، جیره‌ی کم، و مجازات‌های بی‌رحمانه. اینجا بود که یه گروه شورشی به اسم فایرفلای شکل گرفت. اون‌ها با شعار معروف‌شون: «وقتی در تاریکی گم شدی، دنبال نور بگرد (When you're lost in the darkness, look for the light)» پا به میدون گذاشتن. هدف‌شون؟ برچیدن حکومت نظامی، بازگردوندن دموکراسی، و مهم‌تر از همه، پیدا کردن درمانی برای عفونت. برخلاف خیلی از گروه‌های دیگه که فقط دنبال قدرت یا بقا بودن، فایرفلای‌ها هنوز امید داشتن که بشه دنیا رو نجات داد. برای همینم وقتی فهمیدن الی ممکنه ایمن باشه، حاضر شدن همه‌چیز رو روی اون قمار کنن، حتی جونشون.

  •  الی برای اولین بار کسی رو کشت و دیگه هیچ‌وقت مثل قبل نشد

توی یکی از درگیری‌های فصل اول، وقتی جوئل در خطر بود، الی برای نجاتش با اسلحه حمله کرد و برای اولین بار جون کسی رو گرفت. این اتفاق یه نقطه‌ی عطف بود: الی دیگه فقط یه دختر عادی نبود، بلکه وارد دنیایی شد که برای زنده موندن، باید جنگید و گاهی هم کُشت. این اولین قتل، شروع مسیریه که توی فصل دوم خیلی پررنگ‌تر می‌شه.

  • تامی هنوز زنده‌ست، برادر جوئل که قراره نقش مهمی داشته باشه

تامی (Tommy)، برادر جوئل، از معدود شخصیت‌هاییه که توی فصل اول زنده موند. اون توی شهری به اسم جکسون زندگی می‌کنه، یه جامعه‌ی نیمه‌آروم با قوانین خودش. برخلاف جوئل، تامی هنوز به همکاری و بازسازی دنیا امیدوار بود. توی فصل دوم احتمال زیاد نقشش پررنگ‌تر می‌شه؛ چون گذشته‌ی جوئل رو می‌شناسه، به الی نزدیکه، و شاید توی باز شدن حقیقت دروغ جوئل، نقش کلیدی بازی کنه.

  • جوئل به الی دروغ گفت، اونم درباره‌ی مهم‌ترین چیز ممکن

تو آخرین قسمت فصل اول، وقتی الی بیهوش بود و آماده‌ی جراحی، جوئل متوجه شد که تنها راه ساخت واکسن اینه که از مغز الی نمونه‌برداری کنن که به معنی کشته شدنشه. اما جوئل تصمیم گرفت به‌جای نجات بشریت، الی رو نجات بده و خب... یه بیمارستان کامل از اعضای گروه فایرفلای رو قتل‌عام کرد تا بهش برسه. از سربازا گرفته تا دکتری که قرار بود واکسن رو بسازه، هیچ‌کس از خشم جوئل جان سالم به‌در نبرد. اما اصل داستان اینه: وقتی الی به هوش اومد، جوئل بهش نگفت چی شده. در عوض، یه دروغ قشنگ ولی ویرانگر تحویلش داد، گفت که اون بیمارستان مورد حمله قرار گرفته و هیچ‌کاری ازشون برنمیومده. الی شک کرد، نگاهش گفت که چیزی درست نیست؛ اما خسته‌تر از اونه که پیگیر حقیقت باشه. فقط گفت:

«قسم بخور. قسم بخور که همه‌ی حرف‌هات درباره‌ی فایزفلای‌ها حقیقت داشت.»
و جوئل گفت:
«قسم می‌خورم.»

همین صحنه، همین دروغ، همون نقطه‌ایه که قراره فصل دوم روش ساخته بشه...


از دنیای فانتزی محبوبتون بیشتر بخونین:

ارسال شده در: آخرین بازمانده از ما

ارسال کامنت

فهرست

تنظیمات

ایجاد یک حساب کاربری رایگان برای استفاده از لیست علاقه‌مندی‌ها.

ورود به سیستم