برای محصولات بیشتر کلیک کنید.
هیچ محصولی پیدا نشد.
بخش های دیگر مجله

فانتزی مگ

آخرین کامنت‌ها

رازهای ناگفته شخصیت‌های هری پاتر

99 بازدید 48 لایک

زمان مطالعه: 6 دقیقه


«هری پاتر» (Harry Potter) یکی از محبوب‌ترین و معروف‌ترین مجموعه‌های فانتزیه و یکی از دلایل اصلی موندگاری این مجموعه، شخصیت‌های خاص و جذابشه. «هری»، «رون» و «هرماینی» سه‌ شخصیت اصلی کتاب‌ها و فیلم‌های هری پاتر هستن که داستانشون برای بیشتر طرفدارها آشناست. اما بعضی از شخصیت‌ها مثل «پروفسور مینروا مک‌گوناگال» (Professor Minerva McGonagall)، «ریموس لوپین» (Remus Lupin) یا «مَد-آی مودی» (Mad-Eye Moody) گذشته‌های جذابی داشتن که یا توی فیلم‌ها حذف شدن یا بعد از انتشار کتاب‌های «هری پاتر» معرفی شدن؛ از طرفی، گذشته شخصیت‌های مهمی مثل «تام ریدل» (Tom Riddle) که بعداً به «لرد ولدمورت» (Lord Voldemort) تبدیل شد، توی فیلم‌ها خیلی خلاصه شده. درحالی‌که داستان «ولدمورت» توی مجموعه خیلی مهمه، مخصوصاً زمانی که «هری» و «دامبلدور» دنبال «هورکراکس‌ها» (Horcruxes) می‌گردن. فانتزی‌مگ توی این مقاله تمام نکته‌های جامونده از زندگی کارکترهای دنیای «هری پاتر» رو بررسی کرده!


  • پروفسور «مک‌گوناگال» توی «وزارت سحر و جادو» کار می‌کرده و عاشق یه ماگل میشه.

«پروفسور مینروا مک‌گوناگال» یکی از نمادین‌ترین و دوست‌داشتنی‌ترین استادای «هاگوارتز» و معاونین مدیر مدرسه بود. «مک‌گوناگال» ممکنه خیلی جدی و پایبند به قوانین به نظر بیاد، اما وقتی «وزارت سحر و جادو» (Ministry of Magic) «دلورس آمبریج» (Dolores Umbridge) رو برای تسلط به «هاگوارتز» فرستاد، جلوی اون‌ ایستاد. با این حال، شاید خیلی‌ها ندونن که خود «مک‌گوناگال» هم یه زمانی کارمند «وزارت سحر و جادو» بوده. «مینروا» بعد از فارغ‌التحصیلی از هاگوارتز با نمرات عالی، به «وزارت» ملحق شد و توی بخش «اجرای قوانین جادویی» (Department of Magical Law Enforcement) کار می‌کرد؛ اما تجربه‌اش خیلی رضایت‌بخش نبود. اون مجبور شد عشق زندگیش که پسر یه کشاورز  بود، رو رها کنه چون نمی‌تونست قانون «رازداری جادویی» (Statute of Secrecy) رو بشکنه و به عشقش که یه «مشنگ» (Muggle) بود، بگه که جادوگره. «مک‌گوناگال» درنهایت بعد از دو سال کار در «وزارت»، با رئیس وقت «هاگوارتز» نامه‌نگاری کرد و درخواست شغل داد. خوشبختانه، بعد از «پروفسور دامبلدور»، توی بخش «تغییر شکل» (Transfiguration) هاگوارتز مشغول شد و از اون زمان تا همیشه توی مدرسه باقی موند. (آقااااااااا من خودم همیشه فکر می‌کردم، مک گوناگال عاشق دامبلدور بوده! خیلی غصه خوردم.)

  • لوپین قربانی یه درگیری پدرش با یه گرگینه شد!

«ریموس لوپین» توی «زندانی آزکابان» (Harry Potter and the Prisoner of Azkaban) به‌عنوان استاد جدید «دفاع در برابر جادوی سیاه» (Defense Against the Dark Arts) معرفی شد. اما راز بزرگی داشت که باعث شد وقتی همه متوجه شدن، کارش رو از دست بده: «لوپین» یه «گرگینه» (Werewolf) بود. هرماینی با توجه به سرنخ‌هایی که «اسنیپ» (Snape) توی کلاس بهشون داده بود، این راز رو فهمید. با این حال، همه می‌دونن که لوپین یه گرگینه‌ست، ولی کمتر کسی می‌دونه چطوری به این وضعیت دچار شده. وقتی ریموس پنج ساله بود، «فنریر گری‌بک» (Fenrir Greyback) بهش حمله کرد و اون رو تبدیل به یه گرگینه کرد؛ اما این حمله تصادفی نبود. پدر «ریموس»، «لیال لوپین» (Lyall Lupin)، «فنریر» رو به‌خاطر قتل دو پسر مشنگ بازجویی کرده بود. «لیال»، «فنریر» رو یه موجود بی‌روح و شرور دونست، اما در نهایت به حرفش اهمیتی داده نشد و «فنریر» رو آزاد کردن و تون برای انتقام از «لیال»، پسرش رو مورد حمله قرار داد.

  • تانکس، خواهرزاده بلاتریکس و نارسیسا بود.

«نیمفادورا تانکس» (Nymphadora Tonks)، که عضوی از «محفل ققنوس» (Order of the Phoenix) بود و بعداً با لوپین ازدواج کرد، درواقع خواهرزاده «بلاتریکس لسترنج» (Bellatrix Lestrange) و «نارسیسا مالفوی» (Narcissa Malfoy) بود. مادر تانکس، «آندرومدا بلک» (Andromeda Black)، یکی از اعضای خانواده اصیل و خالص «بلک» بود. اما به‌خاطر ازدواج با یه مشنگ‌زاده، از درخت خانوادگی‌شون حذف شد. «تانکس» داستان‌های خانوادگی پیچیده‌ای داره که مرگش رو دردناک‌تر می‌کنه؛ چرا که قاتلش کسی نبود جز عمه‌اش، «بلاتریکس».

  • پدر لوسیوس مالفوی تقریباً وزیر سحر و جادو رو کشته بود.

«لوسیوس مالفوی» (Lucius Malfoy)، پدر «دراکو مالفوی» (Draco Malfoy)، یکی از شخصیت‌های مهم توی مجموعه هری پاتر بود؛ اون توی «تالار اسرار» (Chamber of Secrets)، دفترچه خاطرات «تام ریدل» (Tom Riddle) رو توی وسایل «جینی ویزلی» (Ginny Weasley) مخفی کرد که باعث شد «جینی» توسط خاطرات «ریدل» تسخیر بشه و تالار اسرار رو باز کنه. «لوسیوس» یکی از مرگ‌خوارهای برجسته ولدمورت و عضو پرنفوذ جامعه جادوگری بود.؛ اما این قدرت و نفوذ خانوادگی تا حد زیادی به‌خاطر گذشته پدر «لوسیوس» بود. «نابی لیچ» (Nobby Leach)، اولین وزیر سحر و جادوی مشنگ‌زاده، توی دهه ۱۹۶۰ به طرز مشکوکی بیمار شد و مجبور به کناره‌گیری از مقامش شد؛ اگرچه مدرکی برای اثبات نقش پدر «لوسیوس» در این اتفاق وجود نداره، شایعاتی هست که می‌گن این خانواده پشت این ماجرا بودن. اما چه این شایعه درست باشه چه نه، خانواده «مالفوی» بدون هیچ عواقبی به قدرت خودشون ادامه دادن.

  • ولدمورت پدرش رو کشت و داییش رو مقصر جلوه داد.

«هری پاتر و شاهزاده دورگه» (Harry Potter and the Half-Blood Prince) پر از جزئیات درباره گذشته «ولدمورت» یا همون «تام ریدل» بود. «هری» و «دامبلدور» توی خاطرات افراد مختلف، از «پروفسور اسلاگهورن» (Professor Slughorn) گرفته تا «هاکی» (Hokey)، خونه‌زاده‌ای که «ولدمورت» باهاش برخورد داشت، سفر کردن؛ اما یکی از مهم‌ترین خاطرات، خاطره «مورفین گانت» (Morfin Gaunt) بود. تام ریدل وقتی توی مدرسه هاگوارتز بود، فهمید که مادرش، «مروپ گانت» (Merope Gaunt)، یه جادوگر بوده و پدرش، «تام ریدل پدر» (Tom Riddle Sr.)، یه مشنگ. «ولدمورت» که همیشه فکر می‌کرد مادرش مشنگ بوده و به‌خاطر این ضعف مرده، وقتی متوجه شد که پدرش مشنگ بوده، تصمیم گرفت ازش انتقام بگیره. اون پدر و پدربزرگ و مادربزرگش رو با استفاده از چوب‌دستی مورفین کشت و بعد خاطرات «مورفین» رو دستکاری کرد تا اون رو مقصر نشون بده. «دامبلدور» بعداً خاطرات واقعی «مورفین» رو به دست آورد و تلاش کرد که اونو از آزکابان آزاد کنه، اما دیر شده بود و «مورفین» توی آزکابان مرد.

  • مَد-آی مودی از یه خانواده معروف کارآگاهان بود.

«الاستور مودی» (Alastor Moody) که بیشتر به اسم «مد-آی مودی» شناخته می‌شه، توی «جام آتش» (Harry Potter and the Goblet of Fire) به‌عنوان استاد جدید «دفاع در برابر جادوی سیاه» معرفی شد. البته بعداً مشخص شد که «بارتی کراوچ جونیور» (Barty Crouch Jr.) با استفاده از معجون «پلی‌جوس» (Polyjuice Potion) جای مودی رو گرفته بود. «مد-آی مودی» یکی از برجسته‌ترین اعضای «محفل ققنوس» و از معروف‌ترین و قوی‌ترین کارآگاهان «وزارت سحر و جادو» بود. چیزی که شاید خیلی‌ها ندونن، اینه که مودی از یه خانواده کارآگاه می‌اومد؛ خانواده «مودی»، برخلاف خیلی از خانواده‌های «جادوگر خالص» (Pure-blood)، به برتری خون جادوگری اعتقاد نداشتن و علیه جادوگران تاریک مبارزه می‌کردن. پدر و مادر مودی هم هر دو کارآگاه بودن و قدرت زیادی داشتن؛ اما متأسفانه، با مرگ «مودی»، به نظر می‌رسه خط خونی این خانواده هم به پایان رسیده باشه، چون اون هیچ فرزندی نداشت.

  • فلور دلاکور دورگه بود.

«فلور دلاکور» (Fleur Delacour)، یکی از چهار قهرمان «مسابقات سه‌جادوگر» (Triwizard Tournament)، توی فیلم‌ها و کتاب‌های هری پاتر نقش کوچیکی داشت؛ اما توی کتاب‌ها اطلاعات بیشتری از گذشته «فلور» ارائه شده. مثلاً، مشخص می‌شه که «فلور» بخشی از «ویلا» (Veela) بوده. «ویلا»ها موجودات جادویی هستن که به شکل زن‌های بسیار زیبا با موهای سفید-طلایی ظاهر می‌شن و توانایی هیپنوتیزم کردن مردها رو با رقصشون دارن. فلور یه چوب‌دستی داره که مغزش یه تار مو از مادربزرگش، که یه ویلا بوده، تشکیل داده. مادربزرگ «فلور» با یه جادوگر فرانسوی ازدواج کرده و مادر «فلور» حاصل این ازدواجه.

  • گیلدروی لاکهارت تنها جادوگر خانواده‌اش بود!

«گیلدروی لاکهارت» (Gilderoy Lockhart)، استاد «دفاع در برابر جادوی سیاه» توی «تالار اسرار»، به‌خاطر دستاوردها و کتاب‌های قهرمانانه‌اش معروف بود؛ اما خیلی زود «هری» و بقیه فهمیدن که همه این داستان‌ها دروغ بودن. با این حال، کمتر کسی می‌دونه که «گیلدروی» تنها جادوگر خانواده‌اش بوده. مادر «لاکهارت» یه جادوگر بود، ولی پدرش یه مشنگ؛ «گیلدروی» تنها فرزند خانواده بود که جادوگر از آب دراومد و به «هاگوارتز» رفت. اون توی «ریونکلا» (Ravenclaw) انتخاب شد و نمره‌های خوبی هم داشت، اما همیشه دوست داشت مرکز توجه باشه و این موضوع باعث شد که به هر قیمتی سعی کنه خودش رو از بقیه متمایز کنه. بعد از فارغ‌التحصیلی، مهارتش رو توی «طلسم‌های حافظه» (Memory Charms) کامل کرد و با استفاده از این طلسم‌ها، خاطرات قهرمان‌های واقعی رو پاک کرد و داستان‌هاشون رو به اسم خودش نوشت.

  • ویکتور کرام با گریندلوالد دشمنی داشت.

«ویکتور کرام» (Viktor Krum)، بازیکن معروف «کویدیچ» (Quidditch) و یکی از قهرمان‌های مسابقات سه‌جادوگر، توی کتاب هفتم، (Harry Potter and the Deathly Hallows) داستانی درباره دشمنیش با «گریندلوالد» (Gellert Grindelwald) تعریف می‌کنه. «کرام» می‌گه که «گریندلوالد» پدربزرگش رو کشته و همین باعث شده که از هر چیزی که به اون مربوط باشه، متنفر بشه. وقتی «کرام» توی عروسی «بیل» (Bill Weasley) و «فلور» با «زینوفیلیوس لاوگود» (Xenophilius Lovegood) مواجه می‌شه، با دیدن نماد «یادگاران مرگ» (Deathly Hallows) روی گردنبند پدر «لونا»، فکر می‌کنه که اون یکی از طرفدارای «گریندلوالد» هست.

  • مادر دلورس آمبریج مشنگ بود.

«دلورس آمبریج» (Dolores Umbridge)، یکی از منفورترین شخصیت‌های «هری پاتر» که توی «محفل ققنوس» معرفی شد؛ با نفرتش از مشنگ‌ها، مشنگ‌زاده‌ها و موجودات جادویی، یکی از بدترین چهره‌های «وزارت سحر و جادو» بود؛ اما چیزی که خیلی‌ها نمی‌دونن، اینه که مادر «آمبریج»، «الن کرکنل» (Ellen Cracknell)، یه مشنگ بود. «الن» با «آرفورد آمبریج» (Orford Umbridge) ازدواج کرده بود و اون‌ها دو بچه داشتن: «دلورس» و برادرش، که یه «اسکوئیب» (Squib) بود. بعد از جدایی پدر و مادرش، دلورس با پدرش زندگی کرد و هرگز با مادر و برادرش ارتباطی نداشت. با این حال، حتی پدرش هم باعث شرمندگی «دلورس» بود، چون توی وزارت توی یه شغل ساده مشغول بود و جاه‌طلبی خاصی نداشت. «دلورس» بعداً تمام روابط خانوادگی‌اش رو قطع کرد و با این‌که خودش خالص‌زاده نبود، معتقد بود جادوگرهای خالص از همه برترن.


از دنیای فانتزی محبوبتون بیشتر بخونین:

ارسال کامنت

فهرست

تنظیمات

ایجاد یک حساب کاربری رایگان برای استفاده از لیست علاقه‌مندی‌ها.

ورود به سیستم