زمان مطالعه: 18 دقيقه
متاسفانه یکی از تفکرات رایج در دنیای جادویی «هری پاتر» ( Wizarding World Of Harry Potter) اهمیت نژاد و خونِ اصیلزادگیه، بسیاری از خانوادههای جادویی اصالتشون رو دلیلی بر برتری خودشون میدونن. دیدگاه جامعهی جادوگری، به خصوص بعد از به تصویب رسیدن اساسنامهی بین المللیِ رازداری در سال 1692، دچار تغییر شد. بر پایهی این اساسنامه، جامعهی جادوگری بعد از سالها تحمل آزار و اذیت مشنگها، به طور داوطلبانه در خفا به زندگی ادامه میداد و در نتیجه ازدواج بین جادوگران و ماگلها به حداقل میزان خودش میرسید. (بیشتر به این دلیل که میترسیدن این ازدواجها در نهایت به کشف شدن جامعهی جادوگری منجر بشه.)
جامعهی جادوگری برای دههها با این مشکل دست به گریبان بود و هربار با خیزش جادوگران سیاه، تعصب علیه ماگلزادهها و خاندانهای اصیلزادهی خائن افزایش پیدا میکرد.
در قرن 18 میلادی تعدادی مقاله به عنوان دست نوشتههای «سالازار اسلیترین» (Salazar Slytherin) منتشر شد که در کنار شجره نامههای خانوادههای جادوگری، ویژگیهایی رو برای تشخیص افراد اصیلزاده و نوادگان اونها ذکر میکرد. رایجترین نشانههای دیده شده شامل این موارد بود: «ظهور توانایی جادویی پیش از سن سه سالگی، تسلط بر جاروی پرنده پیش از سن هفت سالگی، ترس یا بی علاقگی نسبت به خوک ها یا افرادی که از آنها نگهداری میکنن، مقاومت در برابر بیماریهای رایج دوران کودکی، جذابیت فیزیکی فوق العاده و همچنین نفرت قابل مشاهده از ماگلها حتی درزمان نوزادی.»
نفرت سالازار اسلیترین از آموزش دادن به دانشآموزانی با اصل و نسبِ ماگل یا غیر جادویی در «مدرسهی علوم و فنون جادوگری هاگوارتز» (Hogwarts School of Witchcraft and Wizardry)، بالاخره باعث اختلاف او با سه بنیانگذار دیگه شد تا جایی که سالازار در نهایت مدرسه رو ترک کرد.
تبعیضی که اسلیترین بر پایهی اصل و نسب بین دانشآموزان قائل میشد، از نظر اکثریت جامعهی جادوگری آن دوره هم بسیار افراطی بود؛ در اون زمان، ماگلزادهها به عنوان افرادی بسیار با استعداد در جامعه پذیرفته شده بودن.
کسانی که خودشون رو اصیلزاده یا خونِ خالص میدونن (Pure-blood)، لزوما از نسلی خالص نیستن، چون تقریبا همه خانوادهها در گذشتهی دور دارای اجدادی غیر-جادوگر بودهان. اعلامِ اصیلزادگی در ابتدا، بیشتر اعتقاد به یه تفکر سیاسی و اجتماعی بود و به وسیلهی اون اعلام میکردن که: «من با یک ماگل ازدواج نخواهم کرد و ازدواج بین جادوگران و ماگلها را یک ننگ میدونم».
در اوایل دههی 30 میلادی، کتابی با عنوان «راهنمای اصیلزادهها» به طور ناشناس در بریتانیا منتشر شد که 28 خانواده رو به عنوان خانوادههای اصیلزادهی حقیقی معرفی کرد. این لیست بعدها به « 28 مقدس» معروف شد.
اسامی این لیست شامل خانوادههای زیر میشد:
ابوت، ایوری، بلک، بالسترود، برک، کرو، کراوچ، فاولی، فلینت، گانت، گرین گرس، لسترنج، لانگ باتم، مک میلان، مالفوی، نات، الیواندر، پارکینسون، پریوت، روزیه، رویل، سلوین، شکلبوت، شفیق، اسلاگهورن، تراورز، ویزلی و یاکسلی
تعداد کمی از این خانوادهها از حضورشون در این لیست اظهار تاسف کردن و اعلام کردن که در میان اجداد آنها هم قطعا ماگلهایی وجود داشته و این دلیلی برای شرمساری نیست.
تا سال ۱۹۹۵ تعداد خانوادههای با خون خالص در حال کاهش بود. در اون زمان بیشتر این خانوادهها با هم در ارتباط بودن و با ازدواجِ درون خانوادهایی سعی در پاک نگه داشتن خونِ خودشون داشتن اما در نهایت این موضوع منجر به بروز مشکلات جسمی و روانی زیادی در نسلهای بعدی این خانوادهها شد. در حالی که برخی از خانوادهها مثل خانوادهی مالفوی اجازه ازدواج با دو-رگهها (Half-blood) رو داشتن، برخی از خانوادهها مثل خانواده لسترینج، گانت، و بلک ملزم بودند تا فقط با افرادی از خونِ خالص ازدواج کنن.
بیاین لیست خاندانهای اصیلزاده رو بررسی کنیم و در مورد چندتا از تاثرگذارترینهاشون بیشتر بدونیم.
جستجو در مورد اصیلزادهترینها، ما رو به خاندانِ «گانت» (Gaunt)، یعنی نوادگانِ سالازار اسلیترین و اجداد لرد ولدرمورت میرسونه. گانتها مصمم به حفظ اصالت، خالصی خون و انتقال مهارتهای خاص سالازار اسلیترین مثل «مار زبونی» (Parseltongue) به نسل بعدیشون بودن و برای همین فقط در بین اعضای خانواده ازدواج میکردن. اما به مرور زمان، این مهارتها کم رنگ شدن و در عوض بیماریهای روانی و جسمی، میراثی برای این خانواده شد. در نتیجهی وصلت خانوادگی، نسلهای بعدی از نظر روانی ناپایدار و از نظر جسمی دچار مشکلاتی مثل انحراف چشم بودن.
همونطور که در فیلم «جانوران شگفت انگیز و زیستگاه آنها» (Fantastic Beasts and Where to Find Them) متوجه شدیم خاندان «بلک» (Black) اصالتا فرانسوی بودن. بلکها تلاش زیادی برای دور نگه داشتن افراد غیراصیل از خانوادهشون کردن، تا حدی که اسم افراد خائن به اصل و نسبِ خانواده و یا هرکسی که به آرمانهای خانواده پشت میکرد رو از فرشینهی شجرهنامهشون با سوزاندن پاک میکردن و اونها رو برای همیشه از خانواده طرد میکردن.
یکی از اصیلترین رشتههای خانوادگی بلک رشتهایی هست که از «سیریوس بلک» پسر «فینیاس نایجلوس» نشات گرفته و در آخر با ازدواج «اوریون بلک» با «ولبورگ بلک» و به دنیا آمدن «سیریوسِ سوم» (Sirius Black III) و «ریگولاس» (Regulus Arcturus Black) پایان یافته.
با یه نگاهی سرسری به شجرهنامهی این خاندان هم میشه فهمید که بلکها حلقه ارتباطی بین خاندانهای اصیلزاده هستن.
«اپولاکس بلک» که فرزند «کیگانوس بلک» و «ویلت بولسترود» بود، دو فرزند به نامهای «ولبورگ»و «کیگانوس بلکِ دوم» داشت. کیگانوسِ دوم در واقع پدرِ «بلاتریکس» (Bellatrix)، «نارسیسا» (Narcissa) و «آندرومدا» (andromeda) است. بلاتریکس بعد از ازدواج با «رودولفوس لسترنج» (Rodolphus Lestrange) به مرگ خواران پیوست. «نارسیسا بلک» با « لوسیوس مالفوی» (Lucius Malfoy) ازدواج کرد که حاصل این ازدواج «دراکو» (Draco) بود. اما «آندرو مدا» با فردی مشنگ زاده به نام «تد تانکس» (Ted Tonks) ازدواج کرد و به همین دلیل از خانواده طرد شد! آندرومدا و تد صاحب دختری شدن. آندرومدا اسم «نیمفادورا» (Nymphadora) رو برای دخترش انتخاب کرد که بر خلاف اکثر اعضای دیگهی خانوادهی بلک مربوط به ستارگان یا صوّر فلکی نبود.
اسم «مالفوی» (Malfoy) در واقع از زبان فرانسوی گرفته شده و به معنی «ایمانِ بد» هست. جد مالفویها به عنوان سردار یکی از سپاهها در جنگ فرانسه بر علیه بریتانیا می جنگیده. زمانی که فرانسه در جنگ پیروز میشه، به هر کدوم از سردارها و فرمانروایان جنگ ، زمین بزرگی در کشور بریتانیا داده میشه که یک زمین در «ویلتشیر» به مالفوی میرسه.
«نارسیسا بلک» قابل توجهترین و شناخته شدهترین ارتباطِ بین دو خانوادهی بلک و مالفویه و به همین دلیله که دراکو به وضعیت خون خودش و ثروتی که باهاش اومده افتخار میکنه. سابقهای از بیرحمی نسبت به ماگلها در این خاندان دیده میشه که تقریبا بی سابقه است، برای مثال نیکلاس مالفوی صدها ماگل رو به قتل رسونده که این فاجعه به «مرگ سیاه» معروفه. گفته میشه که با تلاشهای بسیار این خانواده در سال ۱۶۹۲ مجسمه بردگی (مجسمه ای که در وزارت سحر و جادو وجود داره) ساخته میشه. ساخت این مجسمه تونست جایی بزرگ در وزارت برای این خانواده باز کنه و حتی برای مدتی قانونی که مبنی بر جرم بودنِ ازدواج اصیلزاده و مشنگزاده بود رو تصویب کردن.
این خانواده همچنین اکثرا در «اسلیترین» (Slytherin) گروهبندی شدهان، چیزی که بسیار مایهی افتخارشونه. حتی دراکو هم که کمی لطیفتر بود به این سنت پایدار موند. همسر اصیل زادهی دارکو «آستوریا» (Astoria Greengrass) هم اسلیترینی بود و پسرش هم در همون گروه افتاد.
آستوریا از نوادگان خاندان اصیلِ گرین گراس هست. یکی از اجداد این خانواده دچار بیماری خونیایی شد که به نفرینِ گرین گراس مشهور شد؛ این بیماری دوباره در آستوریا ظاهر شد که در نهایت پس از تولد اسکورپیوس بدتر شد و او در تابستون 2019 درگذشت.
همونطور که پیشتر هم گفتیم، «لسترنجها» (Lestrange) ارتباط تنگاتنگی با مالفوی و بلاک ها دارن. در واقع بلاتریکس بلک با خاندان لسترنج به طور خاص به خاطر حساسیت زیادشون روی خون اصیل وصلت کرد. در فیلم «جنایات گریندل والد» (Fantastic Beasts: The Crimes of Grindelwald) ما با نسل قبلتری از لسترنجها یعنی «لیتا» و تاریخچه خانوادگیشون آشنا میشیم. این خاندان در نگهداری از اصالتشون خیلی متعصبن و تقریبا هرکاری براش انجام میدن. برای مثال «کوریوس لسترنج» (Corvus Lestrange) با پیمانِ ناگستتنی یکی از اعضای خاندان «کاما» که اصیلزاده بودن رو مجبور به ازدواج با خودش کرد.
«لانگ باتمها» (Longbottom) ثمرهی ازدواج «کالیدورا بلک» با «هارفنگ لانگباتم» هستن که آخرین نسل اونها «نویل» (Neville) خودمونه .
نویل در یک خانوادهی نسل اندر نسل اصیلزاده متولد شده، اما وقتی اعضای خانوادهاش به جادوگر بودنش شک کردن و ترسیدن که فاقد هر گونه توانایی جادویی یا به طور مصطلحتری «فشفشه» باشه، عموش از مچ پا از بالکن آویزونش میکنه به امید اینکه توانایی جادوگریش نمایان بشه. میتونیم نتیجه بگیریم که برخی اعضای خانوادهی لانگ باتم نسبت به داشتن عضو غیر جادوگر در خانواده تعصب دارن اما به طور کل لانگ باتمها جادوگرهای خوشذاتی هستن که حتی جونشون رو در راه مبارزه با جادوگران سیاه از دست دادن.
«ویزلیها» (Weasley Family) از نسل «سدرلا بلک» دختر طرد شدهی «آؤکتوروس بلک» هستن، اونها جزء تنها خانوادههای اصیل ولی فقیر در دنیای جادوگری هستن!
یکی از این خانوادهایی که نارضایتی خودش رو بخاطر قرار گرفتن در لیست 28 مقدس به وضوح اعلام کرد، خانوادهی ویزلی بود. ویزلیها با وجود داشتن ارتباط خانوادگی با بسیاری از خانوادههای سرشناس در بریتانیا، به ارتباط اجدادیشون با بسیاری از ماگلهای افتخار میکردن. این مخالفت اونها، باعث شد که مکتب اصیلزادهها اونها رو به عنوان یه لکه ننگ نگاه کنه و به آنها لقب «خائن به اصل و نسب» را بده. این درواقع مهربانی و خوش اخلاقی ویزلیهاست که منتهی به ازدواج چندین تن از خاندانشون با دورگهها یا ماگلزادهها و ایجاد خانوادهای با عشق و مهربانی شده. برای مثال به زوج هرمیون و رون نگاه کنین! همچنین آرتور ویزلی رو داریم که شیفتهی مشنگها و سبک زندگیشونه و حتی کارش رو هم بر اساس این علاقه در بخش سواستفاده از وسایل مشنگی انتخاب کرده. ویزلیها شاید خالصترین خون رو در بین خاندانهای جادوگری نداشته باشن، اما قطعا خالصترین قلب رو دارن!
«پاترها» (Potters) هیچ وقت در لیستِ خالصترینها قرار نگرفتن اما تاریخچهی بسیار جالبی دارن. خانواده جادوگری پاتر به جادوگری از قرن دوازده به نام «لینفرد» از «استینچکمب» برمی گرده. مردی خاص و محبوب که همسایگان مشنگش به خاطر خدمات درمانی بهش مراجعه می کردن اما هیچ کدوم حتی تصورش رو هم نمیکردن که درمان فوق العاده لینفرد برای آبله و تب، جادویی باشه. این پیر مرد دوست داشتنی کاری کرد که پایه ثروت خانوادهی پاتر شد. تاریخ دانها لینفرد را به عنوان خالق تعدادی معجون از جمله رشد دهندهی استخوان میشناسن. (اون معجون بدمزه رو یادتون میاد که تو یه بطری به شکل اسکلت بود؟ اگه آره، واسمون کامنت بذارین که چرا هری مجبور بود ازش استفاده کنه! بعد از تایید کامنتتون، یه اسکرینشات برای پشتیبانی تلگرام فانتازیو بفرستین تا یه تخفیف ده درصدی روی حساب کاربریتون در سایت اعمال بشه!) فروش چنین داروهایی زمینهی ثروت هری پاتره!
بزرگترین پسر لینفرد، «هاردوین» با جادوگری جوان و زیبا به نام «لولانثه پاورل» که از دهکده «دره گودریک» اومده بود ازدواج کرد. لولانثه نوهی «ایگنوتیوس پاورل» (Ignotus Peverell) و وارث شنل نامرئی پدربزرگش بود.
هنری پاتر (که هری هم صداش می زدن) از نوادگان مستقیم هاردوین و لولانثه بود که در ویزنگاموت خدمت میکرد. هنری با محکوم کردن وزیر سحر و جادو ،آرچر اورموند، در ملا عام بخاطر اعلام ممنوعیت کمک به مشنگهایِ درگیرِ جنگ جهانی اول، توسط جادوگرها جنجال کوچیکی به وجود آورد. رک گویی او درباره جامعه مشنگها دلیل برای قرار نگرفتن اسم این خانواده در لیست “بیست و هشت مقدس” شد.
از دنیای فانتزی محبوبتون بیشتر بخونین:
فانتزی مگ