زمان مطالعه: 8 دقیقه
عشق توی دنیای فانتزی همیشه یه چیز ساده و معمولی نیست؛ از رابطههای ممنوعه تا عشقهایی که سرنوشت یه دنیا رو تغییر دادن! توی این مقاله، ۲۰ تا از ماندگارترین داستانهای عاشقانهی فیلمها و سریالهای فانتزی رو مرور میکنیم.
-
«آناکین اسکایواکر» و «پدمه آمیدالا» – سمت تاریک عشق
عشق «آناکین» (Anakin Skywalker) و «پدمه» (Padmé Amidala) یکی از تراژیکترین داستانهای «جنگ ستارگان» (Star Wars) بود. «آناکین» که یه «جدای» (Jedi) پرقدرت بود، به خاطر عشقش به «پدمه» به «سمت تاریک نیرو» («Dark Side of the Force») کشیده شد. پیشگویی از دست دادن «پدمه»، باعث شد که «آناکین» برای حفظش به «دارث ویدر» (Darth Vader) تبدیل بشه، اما همین تصمیم، در نهایت باعث مرگ «پدمه» شد. این عشق بیشتر از این که نجاتبخش باشه، ویرانگر شد.

-
«جوکر» و «هارلی کوئین» – عشق بین دو دیوانه
رابطهی «جوکر»(Joker) و «هارلی»(Harley Quinn) یکی از سمیترین عشقهای دنیای دیسی (DC Universe) محسوب میشه. «هارلی» که یه «روانپزشک» (Psychiatrist) بود، تحت تأثیر جذابیت تاریک «جوکر» قرار گرفت و از یه پزشک موفق، به یه «جنایتکار دیوانه» تبدیل شد. با اینکه «جوکر» بارها بهش آسیب زد، «هارلی» همچنان بهش وابسته موند. در نهایت، توی بعضی روایتها، «هارلی» موفق شد از این رابطهی سمی خارج بشه و هویت مستقل خودش رو پیدا کنه.

-
«پیتر پارکر» و «مری جین واتسون» – عشقی که از سینما به واقعیت کشیده شد
«پیتر» (Peter Parker) و «مری جین» (Mary Jane Watson) یکی از ماندگارترین زوجهای «دنیای مارول» (Marvel Comics) هستن. «مری جین» کسی بود که همیشه در کنار «پیتر» موند و با تمام سختیهای زندگیش کنار اومد. جالبه که توی دنیای واقعی هم، هر سه بازیگر نقش «مرد عنکبوتی» (Spider-Man) – «توبی مگوایر» (Tobey Maguire)، «اندرو گارفیلد» (Andrew Garfield) و «تام هالند» (Tom Holland) – با بازیگرهای نقش معشوقهشون رابطه داشتن! این عشق نشون داد که داستانهای عاشقانه میتونن از دنیای خیالی به واقعیت هم سرایت کنن.

-
«جیمز پاتر» و «لیلی ایوانز» – عشقی بین مرگ و زندگی
«جیمز» (James Potter) و «لیلی» (Lily Evans) یکی از نمادینترین عشقهای دنیای «هری پاتر» (Harry Potter) بودن. «لیلی» که اول از «جیمز» خوشش نمیاومد، کمکم عاشق شخصیت واقعی و تغییرات مثبتش شد. عشق بیقید و شرط «لیلی» باعث شد که فداکاریاش، پسرش هری پاتر رو از طلسم مرگبار «ولدمورت» (Voldemort) نجات بده. این عشق کوتاه بود، اما تأثیرش برای همیشه در دنیای جادوگری باقی موند.

-
«تئودور» و «سامانتا» – عشقی فراتر از جسم
«تئودور» (Theodore) که بعد از طلاق دچار بحران روحی شده بود، با «سامانتا» (Samantha)، یه «سیستمعامل هوشمند» (Artificial Intelligence Operating System)، رابطهای عمیق پیدا کرد. با اینکه «سامانتا» یه «هوش مصنوعی» بود، اما گفتوگوهای احساسی و فلسفی بینشون باعث شد که عشقشون واقعی به نظر برسه. این داستان نشون داد که عشق فقط به داشتن جسم فیزیکی محدود نمیشه. اما در نهایت، «سامانتا» «تئودور» رو ترک کرد، چون به سطحی از تکامل رسید که دیگه نمیتونست توی دنیای انسانی باقی بمونه.

-
«افسر کی» و «جوی» – عشقی بین واقعیت و خیال
«افسر کی» (Officer K)، یه «بلید رانر» (Blade Runner)، تنها تکیهگاه عاطفیش «جوی» (Joi)، یه «هوش مصنوعی هولوگرامی» بود. رابطهی بینشون یکی از احساسیترین عشقهای بلید رانر ۲۰۴۹ (Blade Runner 2049) بود، با اینکه «جوی» حتی یه موجود واقعی نبود. لحظهای که «جوی» فدا شد تا «کی» نجات پیدا کنه، یکی از غمانگیزترین لحظات فیلم بود. این داستان نشون داد که حتی یه رابطهی مجازی هم میتونه معنا و عمق احساسی واقعی داشته باشه.

-
«آراگورن» و «آرون» – عشقی که جاودانه شد
«آراگورن» (Aragorn)، یه «انسان فانی» و «آرون» (Arwen)، یه «الف نامیرا»، با عشقی که مرزهای نژاد و زمان رو شکست، شناخته میشن. «آرون» حاضر شد جاودانگیش رو فدا کنه تا کنار «آراگورن» باشه. این عشق، یکی از زیباترین و وفادارانهترین روابط در دنیای «ارباب حلقهها» (The Lord of the Rings) بود. اونها در نهایت به هم رسیدن، اما فداکاری «آرون» برای عشقش، اونو تبدیل به یه شخصیت تراژیک کرد.

-
«تونی استارک» و «پپر پاتس» – از کارفرما و دستیار تا خانوادهای واقعی
«پپر پاتس» (Pepper Potts) و «تونی استارک» (Tony Stark) از یه رابطهی کاری به یکی از عمیقترین عشقهای «دنیای مارول» تبدیل شدن. «پپر»، که همیشه عقلانی و منطقی بود، نقطهی تعادل زندگی پرهرجومرج «تونی» شد. عشق اونها توی« انتقامجویان: پایان بازی» (Avengers: Endgame) به اوج خودش رسید، جایی که «پپر» باید با مرگ «تونی» کنار میاومد. جملهی "حالا میتونی استراحت کنی." یکی از احساسیترین لحظات دنیای مارول رو رقم زد.
.jpg)
-
«میکاسا آکرمن» و «ارن یگر» – عشق یکطرفهای که ابدی شد!
«میکاسا» (Mikasa Ackerman) از کودکی عاشق «ارن» (Eren Yeager) بود، اما «ارن» همیشه اهداف و آرمانهاش رو به این عشق ترجیح میداد. با اینکه «ارن» هیچوقت عشقش به «میکاسا» رو اعتراف نکرد، ولی تو لحظات آخر زندگیش فهمید که هیچکس به اندازهی «میکاسا» براش مهم نبود. پایان «حمله به تایتان» (Attack on Titan) یکی از غمانگیزترین داستانهای عاشقانهی انیمهای رو رقم زد، جایی که «میکاسا» مجبور شد کسی که دوستش داشت رو بکشه.

-
«کتنیس اوردین» و «پیتا ملارک» – عشقی که بین زخمها شکل گرفت
رابطهی «کتنیس» (Katniss Everdeen) و «پیتا» (Peeta Mellark) یه عشق معمولی نبود، بلکه از درد، جنگ و زخمهای روحی شکل گرفت. «پیتا» همیشه «کتنیس» رو دوست داشت، اما «کتنیس» فقط وقتی که دید دنیای بیرحم چطور «پیتا» رو تغییر داده، فهمید که اون رو میخواد. در نهایت، اونها تنها بازماندگان یه جنگ خونین بودن که برای همیشه با هم موندن. این عشق نشون داد که گاهی عشق واقعی در سختترین لحظات زندگی متولد میشه.

-
«هاول» و «صوفی» – عشقی که طلسمها را شکست
وقتی «صوفی» (Sophie) توسط «جادوگر تباهیها» (Witch of the Waste) طلسم شد و به یه پیرزن تبدیل شد، برای یافتن راهی برای شکستن طلسمش وارد قلعهی متحرک «هاول» (Howl) شد. «هاول»، یه جادوگر مرموز، در ابتدا آدمی خودخواه و غیرقابلاعتماد به نظر میرسید، اما عشق «صوفی» باعث شد که کمکم تغییر کنه. این رابطه نشون داد که عشق میتونه قویترین جادوی دنیا باشه و حتی طلسمها رو هم بشکنه.

-
«کورنلیوس اسنو» و «لوسی گری بیرد» – عشقی به سردی و سپیدی برف
«لوسی گری» (Lucy Gray Baird)، خوانندهای بااستعداد و یه بازمانده از «بازیهای گرسنگی» (The Hunger Games)، رابطهای عجیب و پیچیده با «کورنلیوس اسنو» (Coriolanus Snow)، ولیعهد آیندهی کاپیتول (Capitol) داشت. اونها شاید عاشق هم بودن، اما «اسنو» همیشه بین جاهطلبی و عشق گیر کرده بود. در نهایت، شک و طمع باعث شد که «اسنو» به «لوسی» خیانت کنه، و این عشق از بین بره. این رابطه، سقوط تدریجی «اسنو» به یک دیکتاتور بیرحم رو رقم زد.

-
«ادوارد دستقیچی» و «کیم» – عشقی که هرگز نرسید
«ادوارد» (Edward Scissorhands)، یه مخلوق ناتمام با قلبی پاک، عاشق «کیم» (Kim) شد، اما این عشق از همون اول محکوم به شکست بود. «کیم»، دختری از دنیای معمولی، با وجود احساساتی که نسبت به «ادوارد» داشت، هیچوقت نتونست توی دنیای واقعی با اون زندگی کنه. در نهایت، اونا برای همیشه از هم جدا شدن، اما عشقشون جاودانه موند. گاهی بزرگترین عشقها، همونهایی هستن که هرگز به سرانجام نمیرسن.

-
«کیلی» و «تائوریل» – عشقی که نباید اتفاق میافتاد
«کیلی» (Kili)، یه «دورف» (Dwarf)، و «تائوریل» (Tauriel)، یه «الف جنگجو» (Elven Warrior)، رابطهای ممنوعه داشتن که از ابتدا محکوم به شکست بود. در دنیایی که «الفها» و «دورفها» همیشه دشمن بودن، این عشق نهتنها غیرممکن، بلکه خطرناک بود. با این حال، «تائوریل» وقتی که «کیلی» توی نبرد کشته شد، برای اولین بار فهمید که عشق واقعی چه حسی داره. جملهی غمانگیزش: "چرا اینقدر دردناکه؟"، یکی از احساسیترین لحظات هابیت (The Hobbit) رو رقم زد.

-
«گالوم» و «حلقهی یگانه» – عشقی که به جنون کشید
رابطهی «گالوم» (Gollum) با «حلقهی یگانه» (One Ring) یه عشق بیمارگونه بود که اونو از یه «هابیت» (Hobbit) معصوم، به یه موجود دیوانه و شکسته تبدیل کرد. «حلقه» براش همهچیز شد و اون حاضر بود به خاطرش خیانت کنه، بکشه و حتی جونش رو بده. در نهایت، همین عشق سمی باعث شد که همراه با حلقه در آتشفشان «موردور» (Mount Doom) نابود بشه. این داستان نشون داد که گاهی عشقی که فکر میکنیم ما رو قویتر میکنه، در واقع داره نابودمون میکنه.

-
«لیانا استارک» و «ریگار تارگرین» – عشقی که وستروس را به جنگ کشید
«لیانا» (Lyanna Stark)، خواهر «ند استارک» (Ned Stark)، و «ریگار» (Rhaegar Targaryen)، ولیعهد «تارگرین»، یه عشق ممنوعه داشتن که باعث «شورش رابرت» (Robert’s Rebellion) شد. مردم «وستروس» فکر میکردن که «ریگار»، «لیانا» رو دزدیده، اما در واقع، اونها مخفیانه ازدواج کرده بودن. نتیجهی این عشق، تولد «جان اسنو» (Jon Snow) بود. این داستان، یکی از بهترین نمونههای عشقیه که سرنوشت یک دنیا رو تغییر داد.

- «راب استارک» (Robb Stark) و همسرش – عشقی که به خون ختم شد
«راب استارک»، شاه شمال، قرار بود با یکی از دختران «والدر فری» (Walder Frey) ازدواج کنه، اما بهخاطر عشق به «تالیسا» (Talisa) (یا «جین وسلینگ» (Jeyne Westerling) در کتابها)، عهدش رو شکست. این تصمیم یکی از بزرگترین اشتباهات «راب» بود، چون باعث شد خاندان «فری» بهش خیانت کنن و عروسی خونین (Red Wedding) اتفاق بیفته. در نهایت، «راب» و همسرش به طرز وحشیانهای کشته شدن، و این عشق، به یکی از مرگبارترین اشتباهات تاریخ «وستروس» (Westeros) تبدیل شد.

-
«بلا سوان» و «ادوارد کالن» – عشقی جاودانه بین خونآشام و انسان
«بلا» (Bella Swan)، یه دختر انسان، عاشق یه «خونآشام» (Vampire) شد و برای این عشق حاضر شد جاودانگی رو انتخاب کنه. عشق اونها ترکیبی از شیفتگی، خطر و فداکاری بود که در نهایت باعث شد یه خانواده تشکیل بدن. اما این عشق همیشه بحثبرانگیز بود، چون بعضیها اون رو یه وابستگی ناسالم میدونستن. با این حال، «بلا» و «ادوارد» (Edward Cullen) تا آخرین لحظه به هم وفادار موندن.

-
«پاوِتا» و «امیر وار امریس»– عشقی که سرنوشت رو به چالش کشید
«پاوِتا» (Pavetta) ، مادر «سیری» (Ciri)، و «امیر وار امریس» (Emhyr var Emreis) ، پادشاه «نیلفگارد» (Nilfgaard)، یه عشق ممنوعه داشتن که به نابودی خاندانشون ختم شد. نتیجهی این عشق، تولد «سیری»، دختری که سرنوشتش به دنیاهای جادویی گره خورده بود، شد. این رابطه یکی از تأثیرگذارترین عشقهای ویچر («The Witcher») بود، چون «سیری» بعدها سرنوشت کل دنیا رو تغییر داد.

-
«استفان سالواتوره» و «الینا گیلبرت» – فداکاری یک قهرمان
«استفان» (Stefan Salvatore) از همون لحظهی اول عاشق «الینا» شد، اما در نهایت، «الینا» (Elena Gilbert) قلبش رو به «دیمون» (Damon Salvatore) سپرد. با این حال، «استفان» هیچوقت عشقش رو از دست نداد. توی آخرین لحظهها، اون خودش رو فدا کرد تا «الینا» و «دیمون» بتونن زنده بمونن. گاهی عشق یعنی رها کردن کسی که دوستش داری، برای اینکه خوشبخت باشه.

از دنیای فانتزی محبوبتون بیشتر بخونین:
فانتزی مگ